امروز : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 12 شوال 1445
- سفر رادیویی به استان «هرمزگان» آغاز شد
- جشنواره رادیویی پژواک؛ انگیزه ای برای مستندسازان است
- فصل جدید «چرخ» با اجرای سیاوش عقدایی روی آنتن می رود
- پاسداشت روز سعدی در رادیو فرهنگ
- گشت و گذار در «استان خوزستان» همراه با رادیو فرهنگ
- اهمیت سواد رسانه ای در «ایران امروز» رادیو ایران
- نقش موسیقی ایرانی در آواها و نواهای مذهبی
- جزئیات عملیات وعده صادق در «سجیل» رادیو معارف
- آموزش لعاب كاری در «دوراهی» رادیو صبا
- گلچین ترانه های تركمنی در «كوك آوا» رادیو صبا
گفتوگو با محسن حاجیلو
تا قبل از گسترش شبكههای اجتماعی و افزایش تعداد كاربرانش، محسن حاجیلو، گزارشگری بود مثل بقیه گزارشگرها. نه از آن گزارشگرهای ثابت بخشهای خبری یا برنامههای اجتماعی، گزارشگری كه گاهی میآمد و درباره موضوع داغ روز یا هفته یا ماه گزارشی به اصطلاح مردمی تهیه میكرد و میرفت تا برنامه و وقتی دیگر.
شبكههای اجتماعی اما این امكان را بهوجود آورد تا مردم نظراتشان را بیواسطه بیان كنند و حتی گاهی با جدیترین موضوعات و آدمها شوخی هم بكنند. محسن حاجیلو یكی از آدمهایی است كه شوخی كاربران شبكههای اجتماعی او را بیشتر زیر ذرهبین گذاشت و نشانش داد. شوخیها از زمانی شروع شد كه یكی از كاربران توییتر به این نكته اشاره كرد كه حاجیلو معمولا از پشت درختان یا شمشادها با میكروفنی در دست بیرون میپرد و جلوی اولین عابر را میگیرد و از او سوالی میپرسد. كمكم نام محسن حاجیلو تقریبا برابر شد با گزارشگری كه در لابه لای گیاهان در كمین است و شما نمیدانی او كی از كمینگاه خود بیرون میآید.
خندیدن كه بد نیست !
محسن حاجیلو اما خودش زیاد درگیر شوخیهایی كه برای او ساختهاند، نیست. میگوید: من از همان اولی كه وارد تلویزیون شدم، علاقهمند به كارهای كمدی بودم، برای همین با آقای مدیری و ساعت خوش هم همكاری كردم. بعد كه وارد حوزه گزارشگری شدم، طنزی كه به آن علاقهمندم را هم با خودم به گزارشهایم آوردم. شاد كردن مردم را دوست دارم، برای همین حتی وقتی از من سوال هم میپرسند، سعی میكنم لحنم طنز باشد یا مسیر گزارش و گفتوگو را به سمتی ببرم كه طنز باشد. مثلا یك بار كه تصمیم گرفتم درباره كلاه كاسكت موتورسواران گزارش تهیه كنم به آقایی كه بدون كاسكت موتورسواری میكرد، گفتم تا حالا كلاه سر كسی گذاشتی؟ گفت: خدا را شكر، نه! گفتم تا حالا كسی سرت كلاه گذاشته؟ باز هم گفت: نه! گفتم: دوست داری كسی كلاه سرت بگذارد؟ گفت: نه! گفتم اما من دوست دارم سرت كلاه بگذارم و یك كلاه كاسكت سرش گذاشتم، او خندید و من هم خندیدم و مخاطبان هم حتما خندیدند و نتیجه این شد همه آنها كه این گزارش را دیدهاند، یادشان باشد كه موقع موتورسواری حتما از كلاه كاسكت استفاده كنند.
حالا اینكه شما میگویید در شبكههای اجتماعی با من و سبك كارم شوخی میكنند، اصلا ناراحت نمیشوم! یك بار یكی از دوستان بخشی از پویانمایی سوریلند را نشانم داد كه درباره زن و مرد شخصیت داستان را صحبت میکرد كه روی نیمكت یك پارك نشسته بودند و با هم گپ میزدند و من از پشت كاجها اعلام كردم كه من اینجام … این را كه دیدم خودم هم خندیدم! من طبیعت را دوست دارم. گل و گیاه و سبزه را دوست دارم. طبیعت اگر زنده و شاداب باشد آدمیزاد هم سرحال است. به نظرم مردم و بهخصوص جوانها از نصیحت خسته شدهاند و اگر قرار است ما از طریق تلویزیون به آنها پیامی آموزنده ارائه كنیم بهتر است غیرمستقیم و با لحن و بیان طنز باشد.
از معلمی تا دلواپسی
حاجیلو همه گزارشهایش را خودش تهیه میكند، سوژهها را به شبكه میدهد و با یك تصویربردار راه میافتد در سطح شهر و گزارش تهیه میكند. به بداهه اعتقاد دارد و باورش این است كه وقتی با مردم با زبان و لحن خودشان همصحبت شوی، گزارش موفقتر میشود.
به این گزارشگر قدیمی میگویم، برخی میگویند هر زمان حضور شما در تلویزیون بیشتر میشود، یعنی به زمان انتخابات نزدیك میشویم حالا یا انتخابات رئیسجمهور یا مجلس و …
حاجیلو میگوید: من اصلا آدم سیاسی نیستم، سیاست را بلد نیستم، آن زمانها بیشتر به من آنتن میدهند و سوژهها هم بیشتر است برای همین بیشتر در تلویزیون دیده میشوم.
او درباره عنوان «آقای دلواپس» هم كه مدتی گزارشهایش با این عنوان پخش میشد، میگوید: آن زمان روی مشكلات و معضلات اجتماعی كار میكردیم و گزارشهایم در این باره بود، برای همین عنوان آقای دلواپس را انتخاب كردیم، اما بعد كه موج سیاسی دلواپسان راه افتاد، آقای دلواپس تعطیل شد كه شبههسیاسی بودن گزارشها پیش نیاید.
منتقد پارتیبازی !
حاجیلو درباره خودش میگوید: قبل اینكه به تلویزیون بیایم معلم ورزش بودم. خانواده ما كلا به ورزش علاقهمند است. برادرم اصغر حاجیلو از فوتبالیستهای معروف است و سابقه بازی در تیمهای استقلال و سایپا را دارد. یك برادرم كشتیگیر بود كه متاسفانه فوت كرده. پسرم حامد هم مدیر روابط عمومی باشگاه استقلال است. چند سالی هم مجری برنامههای مختلف تلویزیون بود. پسر توانمندی است در مقطع دكترا تحصیل میكند و به زبان انگلیسی مسلط است اما وقتی به شبكه سه آمد و بعد به باشگاه استقلال رفت، خیلی اذیت شد، میگویند حامد پارتی داشته هم در تلویزیون هم در باشگاه استقلال. دلم میسوزد كه كسی تواناییهای پسرم را نمیبیند و بیخود و بیجهت به او تهمت میزنند. او كارش را بلد است و تنها جرمش این است كه پسر من و برادرزاده اصغر حاجیلوست.
به حاجیلو میگویم اما شما در گزارشهایتان پارتیبازی را نقد میكنید و درباره ژن خوب هم حرفهایی میزنید، پس باید تحمل داشته باشید كه مردم درباره پسر شما و پستهایی كه گرفته، حرف بزنند؟
میگوید: پارتی بازی وقتی زشت و زننده است كه یك نفر كه هیچ توانمندی ندارد، پست و كاری بگیرد كه تخصصی است. اما پسر من تخصص دارد. با پارتی بازی نمیشود اجرای یك برنامه تخصصی را چهار سال به عهده داشته باشی. اگر كارت را بلد نباشی همان هفته اول همه چیز تمام میشود.
به حاجیلو میگویم، مردم درباره شما یك شوخی دیگر هم میكنند؛این كه پیر نمیشوید، انگار اكسیر جوانی خوردهاید، میگوید: بله درباره من، آقای مسعود روشنپژوه، عمو پورنگ و عموهای فیتیلهای چنین نظراتی میدهند! واقعیت این است كه كارم را بسیار دوست دارم. هیچوقت برای پول در تلویزیون كار نكردهام بیشتر علاقه و عشق است. نیازی به پول تلویزیون ندارم، قرارداد ندارم و بیمه هم نیستم كه بازنشستگی داشته باشم. راستش در جوانی خیلی كار كردم، كارهای مختلف در جاهای مختلف و سرمایهگذاری كردهام و خدا را شكر الان صاحب خانه و زندگی هستم و زیاد برای داشتن مال بیشتر حرص نمیزنم و طمعورزی هم نمیكنم.
پدرم حدود صد سال قبل از همدان به تهران آمد و در خیابان قزوین كارگاه درشكهسازی راهاندازی كرد. آن زمان وسیله نقلیه عمومی درشكه بود و كاسبی پدرم خوب بود. الان اگر زنده بود حتما صاحب ایرانخودرو بود! خانواده ما پرجمعیت بود؛ ۹ تا بچه بودیم شش تا پسر، سه تا دختر. خانه ما در منطقه سرسبیل، چهارراه باستان بود. خدا را شكر همه ما بچههای خوبی برای پدر و مادرمان بودیم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.