Thursday, 6 November , 2025
امروز : پنج شنبه, ۱۵ آبان , ۱۴۰۴ - 16 جماد أول 1447
امروز : پنج شنبه, ۱۵ آبان , ۱۴۰۴ - 16 جماد أول 1447
اخبار »
- یادواره برای گوینده ای که بیش از حد جدّی بود
- «میکی ۱۷» با گویندگی ۲۶ نفر دوبله شد
- پخش مستند باقر ساروخانی از رادیو فرهنگ
- مجریان «به خانه برمیگردیم» به «طهرانشاط» می آیند
- «خانواده باراتان» با گویندگی ۲۸ نفر دوبله شد
- رادیو؛صدای خراسان جنوبی در رویداد ملی «ایرانجان»
- زندگی و شهادت رزمنده جوان در «از حجره تا خاکریز» رادیو اقتصاد
- «وکیل شوکلا» با گویندگی ۳۶ نفر دوبله شد
- «خانواده، نخستین كلاس فرهنگ» روی موج رادیو سلامت
شناسه خبر : 59107
پرینتخانه » اخبار
تاریخ انتشار : 15 آبان 1404 - 20:14 |
یادواره برای گوینده ای که بیش از حد جدّی بود
محمدباقر رضایی نویسنده برخی از برنامه های ادبی رادیو در سلسله مطالب آهنگینش برای مفاخر، مشاهیر، پیشکسوتان، هنرمندان و نامداران رادیو، این بار سراغ “فاطمه رکنی” رفته است.
فاطمه رکنی گوینده پیشکسوت رادیو سالهاست بازنشسته شده اما همچنان در برخی از برنامه های رادیویی گویندگی می کند.
او از جمله گویندگانی است که زیاد اهل مصاحبه و در چشم بودن نیست و کمتر خبری از او منتشر شده است. برای همین،
کمی ناشناخته مانده و به نظر می رسد فراموش شده، در حالی او یکی از گویندگان توانمند رادیو و شخصیتی دوست داشتنی است و نامش در تاریخ رادیو خواهد ماند.
محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای که برای برخی از برنامه های فاطمه رکنی نویسندگی کرده، امیدوار است در این یادواره توانسته باشد جزئیاتی از زندگی او را با کمک دوستانی که خاطره گفته اند، به دیگران نشان دهد و بر مقام معنوی او تاکید کند.
این سلسله مطالب آهنگین قرار است به صورت کتابی چند جلدی منتشر شود و یادگاری از سیر و سلوک رادیویی ها در آینده باشد.
دلنوشته آهنگین محمدباقر رضایی درباره فاطمه رکنی — که اختصاصی در هنرصدا منتشر می شود — را آرام بخوانیم:
یادواره برای گوینده ای که بیش از حد جدّی بود ( در ۲۲ پرده )
پرده اول:
آن بانوی ارجمند
آن صدای بِرند
آن گوینده ی هنرمند
آن هنرمند آبرومند
آن که هیچ غرور و داعیه ای نداشت
و هرگز حاشیه ای نداشت.
مبادی آداب بود
و کمی اهل عِتاب بود.
صدایی فاخر و وزین داشت
و هنر برای تسکین داشت.
موفقیت هر برنامه را تضمین می کرد
و پیام رادیو را– هنرمندانه– تلقین می کرد.
به معنای واااقعی صدا داشت
و در خرج کردن آن حیا داشت.
در رادیو با هر کسی کار نکرد
و هر برنامه ای را قبول نکرد.
سرمایه اش همین صدا بود
و از سر و صدا و هیاهو جدا بود.
گوینده ای بود که “آن” داشت
و در کلامش جان داشت.
رادیو از او جدی تر به خود ندید
و اگر هم دید، مانند او ندید.
پرده دوم:
صدایش متفاوت و خاص بود
و در رادیو بسیار سرشناس بود.
جوانها به همکاری با او می نازیدند
و سرشان را به آسمان می ساییدند.
همه ی شغل های رادیو را تجربه کرد
و فقط شغل گزارشگری را تجربه نکرد.
گویندگی رادیو به نظرش معمّا بود
و سرشار از راز و معنا بود.
می گفت: ما گوینده های رادیو اگر به سمت تصویر برویم،
رویاها و تخیّل شنوندگانمان را به باد می دهیم.
مدتی در تلویزیون– بدون تصویر– گویندگی کرد
و با گویندگیِ “نریشن” زندگی کرد.
اما توانایی اش فقط در رادیو دیده شد
و صدایش از بهترین برنامه ها شنیده شد.
پرده سوم:
همیشه می گفت: من رادیو رو مثل ارتش می دونم. به نظرم هر کس حتی یک روز جلوتر از من به رادیو اومده، باید جلوش پا جفت کنم و بِهِش سلام بِدم!
پرده چهارم:
بهرام رحمانی تهیه کننده پیشکسوت رادیو با همه رادیویی ها– چه آقا، چه خانم– روابط دوستانه و شوخی های بامزه ای دارد. حتی با فاطمه رکنی که جدّی ترین همکار اوست!
در این مورد می گوید: ما هر وقت رفتیم طرف خانم رکنی، گفت: برو برو اذیت نکن!
پرده پنجم:
از بهرام رحمانی خواستم در مورد فاطمه رکنی نظر جدّی بدهد.
ولی حتی در این ابراز نظر هم از شوخی هایش دست بر نداشت و گفت: من سالها در خدمت این بانوی خوشرو و باشخصیتِ رادیو بودم و هستم.
با اون صدای قشنگ و لهجه ی کرمونیِ زیبا و خنده های نمکینش برنامه های مختلفی تهیه کردم.
البته الان که تو مهرماه هستیم، یه چند هفته ایه که منو پیچونده.
نمی دونم کجا رفته! هر جا هست بِهِش خوش بگذره.
منتظر سوغاتی هستم!
پرده ششم:
احمد طبعی گزارشگر پیشکسوت رادیو درباره سوژه ی ما می گوید: خیلی سال پیش تو رادیو۲ ( رادیو فرهنگ کنونی ) با خانم رکنی آشنا شدم.
ایشون تازه از بوشهر اومده بودن و تو یک برنامه وزین شروع به گویندگی کردن.
من که گزارشگر اون برنامه بودم وظیفه داشتم هیجان و شادی ایجاد کنم، ولی می دیدم ایشون رو آنتن خیلی آروم و با متانت جواب می ده!
عصبانی می شدم و گاهی رو آنتن سر به سرشون می ذاشتم تا شاید کمی به هیجان بیان، ولی باز می دیدم ایشون با من نیست!
من هر جور شادی و هیجان تو گزارشام داشتم، ایشون بر عکس، آروم و باطمانینه جواب می داد.
دیگه لجم دراومده بود.
پیشِ خودم گفتم اصلاً چرا به ایشون که تازه به تهران منتقل شده، این برنامه شادو دادن!
چرا وقتی این همه گوینده خوب داریم، ایشونو برای گویندگیِ این برنامه انتخاب کردن!
تا این که یکی دو تا برنامه رفتیم و دیدم نه، اشتباه می کردم، صداشون خیلی زیباست.
دیدم این صدا چقدر قدرت داره و چقدر ویژه س!
صدایی که شخصیت توش بود و می شد ازش لذت برد.
فهمیدم صدای ایشون برای برنامه های شلوغ و هیجانی، خوب نیست و بیشتر به درد برنامه های فرهنگی و ادبی و هنری می خوره!
ولی من چه کار می تونستم کنم.
تصمیم مدیران بود که ایشون بیان سرِ اون برنامه.
یه روز بِهِش گفتم: خانوم رکنی! خواهش می کنم کمی شاد باش!
نذار هماهنگیِ بین گزارشگر و گوینده از بین بره! یه ذره هیجان داشته باش!
می دونید چی بِهِم گفت؟
گفت: من همینم آقای طبعی! همینم!
دیدم راست می گه، ذاتش همینه.
معنی حرفشم این بود که: دیگه هیچی نگو طبعی!!!
ما هم دیگه هیچی نگفتیم، چون خیلی خانوم با شخصیتی هستن!
پرده هفتم:
سال ۶۱ کارش را از رادیو بوشهر شروع کرد.
۲۰ ساله بود که برای کار اداری و دفتری جذب شد، ولی با آن کار حال نمی کرد.
کار دفتری کجا!! و فاطمه رکنی کجا!؟
رفت پیش رئیسش و ماجرا را گفت.
رئیس وقتی صدای او را در آن حالت شنید، ضمن حفظ کار دفتری، به تولیدِ رادیو بوشهر معرفی اش کرد تا تست بدهد.
رفتن به تولید همان، و شروعِ کار گویندگی همان! ( بدون هیچ سابقه و آموزشی! )
چون جنس صدایش ذاتی خوب بود.
برنامه هایی که به او دادند، معرفیِ کتاب بود و یک برنامه روستایی با گویش بوشهری.
پرده هشتم:
از نیلوفر زندیان تهیه کننده و مدیر برخی از برنامه های ادبی- هنریِ رادیو خواستم خاطره ای از فاطمه رکنی بگوید.
برایم نوشت: والّا خانم رکنی استادِ جمع کردن گاف های برنامه در کمال خونسردی بود و همین توی برنامه های زنده گاهی موجب خنده و شوخی بچه ها می شد.
نوشتم: متوجه نشدم خانم زندیان! خودش گاف می داد یا گافِ بچه های دیگه رو در کمال خونسردی جمع می کرد!؟
نوشت: گاف دیگران رو جمع می کرد و آبروداری می کرد.
پرده نهم:
از صادق رحمانی شاعر و مدیر اسبق رادیو فرهنگ در مورد فاطمه رکنی خاطره خواستم.
اول پیام داد که: برخورد ما با خانم رکنی خیلی جدی بود.
نوشتم: یک چیزی اضافه کن!
نوشت: یک بار تو استودیو پخشِ زنده ی برنامه نیستان ایستاده بودیم.
همه چی طبق معمول، ساکت و رسمی پیش می رفت.
خانم رکنی با اون صدای شمرده و شیکِش داشت با کارشناس برنامه صحبت می کرد.
وسط جمله هاش، یک دفعه کارشناس عطسه کرد.
صدابردار دستپاچه شد، اما خانم رکنی رو آنتن با متانت به کارشناس گفت: سلامت باشید، ولی کاش این عطسه هم مُجَوّز پخش داشت.
از اون روز هر وقت فضای برنامه، زیادی رسمی می شد، وحید رستگاری تهیه کننده، یواش می گفت: یه عطسه ی مجوزدار لازم داریم!!
پرده دهم:
” نَریشِن ” های برنامه ی “شما و سیما” ی تلویزیون بسیار شنیدنی است.
به طرز عجیبی صمیمانه و خاطره انگیز روایت می شود.
لطف این برنامه به همین قسمت هاست و خصوصاً باید به نویسنده اش دستمریزاد گفت.
همچنین به گوینده اش فاطمه رکنی!
پرده یازدهم:
منصوره کُردی، یکی از مدیران صمیمیِ رادیو فرهنگ می گوید: بیش از بیست و چهار سال است که افتخار آشنایی با خانم رکنی رو دارم. بانویی از جنس صدا، مهربانی، اخلاق، آرامش و اطمینان!
یادمه یک بار که حالِ جسمی خوبی نداشتن، به محض دعوت من گفتن: برای شما و برای رادیو همیشه وقت دارم.
ایشون فقط یه گوینده نیست، یه حضور آرامه که وقتی هست همه چیز منظم تر و دلنشین تر می شه!
اون زلالی که در نگاه و صدای ایشونه، همیشه یادآور روزهای طلایی رادیوئه!
من هر وقت می گم “رادیو” ناخودآگاه در ذهنم صدای ایشونه که طنین اندازه!
پرده دوازدهم:
شنیدم محمد حسینیِ باغسنگانی تهیه کننده علاقه مند به مفاخر دانشگاهی در رادیو، با گوینده ی دو برنامه اش ( هزاره ادب پارسی و جهان ترجمه ) اختلاف پیدا کرده است.
خیلی تعجب کردم!
باورم نمی شد کسی با فاطمه رکنی مشکلی داشته باشد.
موضوع را با باغسنگانی در میان گذاشتم وعلت را جویا شدم.
ایشان یادداشتی برایم فرستاد که آن را بدون هیچ ویرایشی نقل می کنم.
نوشته است: از این دست اختلافات کم نیست در محیط کار و رسانه!
اما این موضوع بیش از همه به امور اداری و مالی بر می گردد که به کل از دست تهیه کننده خارج است.
مشکل و نقصی هم اگر بوده از جانب ما بوده نه ایشان!
ایشان در این سی سال رادیو از ارکان رادیو بوده اند و هنرنمایی های ایشان در برنامه روایت شب و نیستان و حتی در همین برنامه ما ” هزاره ادب پارسی” هم جلوه گر است.
با این حال در دورانی زندگی می کنیم که وجود همه این عزیزان، گرامی و غنیمت است.
پرده سیزدهم:
از شیرین پور عسگری که صدابردارِ آن سالهای برنامه نیستان بود، خاطره ی بامزه ای درباره فاطمه رکنی خواستم.
نوشت: والله از خانم رکنی خاطره بامزه ندارم، چون ایشون همیشه باوقار و متین بودن. یادمه اون سالها برنامه نیستان زنده پخش می شد و گوینده بعضی قسمت هاش خانم رکنی بودن.
استاد محمدرضا لطفی اغلب در برنامه شون حضور داشتن و سه تار می زدن.
گفت و گوی خانم رکنی با ایشون خیلی هوشمندانه و هنرمندانه بود.
خانم رکنی در عین انعطاف پذیری و داشتنِ روابط خوب با همه، جدّیتِ خاصی هم داشتن و شیوه کج دار و مریزِ ارتباطی رو خوب بلد بودن.
من فکر نمی کنم کسی از ایشون خاطره منفی داشته باشه!
پرده چهاردهم:
برای برنامه “کتاب شبِ” رادیو تهران زندگینامه ی پروین اعتصامی را در هفت قسمتِ ۲۰ دقیقه ای تنظیم شنیداری کرده بودم.
این متن از زبان خودِ پروین روایت می شد و در بخشهایی از آن پروین می گفت: “مهمان داشتیم، اما من دلم می خواست تنها باشم. حوصله مهمان بازیِ آدم بزرگها را نداشتم. دلم نمی خواست میان آن همه مهمانِ چاق و لاغر و کوتاه و بلند بنشینم و به حرفهای عجیب و غریب آنها گوش بدهم…”!
برای روایت این متن چند گوینده پیشنهاد شده بود.
به دنبال گوینده ای بودیم که از نظر سیر و سلوکِ اجتماعی تا حدی شبیه پروین باشد و جدّیت و قید و بندهای او را — حداقل در کلام — منعکس کند.
از میان چند گوینده ی جاافتاده ای که پیشنهاد کرده بودند سرانجام فاطمه رکنی انتخاب شد!
پرده پانزدهم:
با “یلدا احتشامی” تهیه کننده برنامه نیستان گفت و گویی در مورد فاطمه رکنی داشتم.
پرسیدم: خانم رکنی به نظرِت کیه، چیه، چطوره؟
گفت: خانم رکنی برای من خیلی عزیزه!
— خب؟
— من ازشون خیلی چیزا یاد گرفتم!
— دیگه؟
— از ابتدای کارم کنارشون بودم. حتی باعثِ آشنایی من و همسرم خانم رکنی بودن!
— چطور؟
— ایشون آقای شهابی رو به عنوان کارشناس موسیقی به برنامه نیستان معرفی کردن!
— بعد؟
— بعدِش من و آقای شهابی با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم.
— مبارکه، چقدر خوب. دست خانم رکنی درد نکنه. تا باشه از این کارهای خیر باشه تو رادیو. خوشحال شدم از شنیدنش. ایشالله به پای هم پیر شین! حالا یه خاطره بامزه ی دیگه هم ازشون می گین؟
— نه، خاطره بامزه دیگه یادم نیست!
— مثلا ایشون اگه دیر بیاد سرِ برنامه، شما به عنوان تهیه کننده بِهِشون چیزی نمی گین؟
— خانم رکنی اصلاً دیر نمی آد.
— تا حالا سرِ برنامه باهاش حرفتون شده؟
— نه، اصلاً!! چون خانم رکنی خیلی مرتب و دقیقن!
پرده شانزدهم:
وقتی فهمید دارم درباره اش می نویسم و از دوستان و همکاران خاطره خواسته ام، پیام داد که: شاید کسی خیلی خاطره بامزه از من نداشته باشه. قدیمیا هم دیگه الان خیلی حال و حوصله حرف زدن ندارن. شاید پشیمون بشین!
پرده هفدهم:
یکی از اشتباهاتش پشت میکروفون، زمانی بود که تازه شروع به کار کرده بود.
آن زمان همه نوع برنامه را ناچار بود اجرا کند؛ حتی خبر، که گاهی اسامی و اصطلاحات سختی در آن است.
یک بار خبری فوری را روی میز گذاشتند و او شروع به خواندن کرد تا رسید به واژه ی “مولی الموحدین”!
ای خدا!!! حالا چه کند!؟
تا آن روز به این واژه و نوعِ تلفظش دقت نکرده بود.
خیسِ عرق شد.
کمی مکث کرد شاید چیزی یادش بیاید، اما هیچ چیز یادش نیامد.
مکث او طولانی شده بود و سردبیر با خشم نگاهش می کرد.
بالاخره واژه را یک طوری خواند و خبر را تمام کرد، اما از ترسِ این که بعد چه خواهد شد می لرزید.
فکر کرد چه بهانه ای بیاوَرَد؛ آنتن که شوخی بردار نبود!
اساساً در این مواقع هیچ توجیه و عذری قابل قبول نیست.
اگر خبر فوری نبود، می توانست از سردبیر سوال کند.
ولی فوریتِ خبر، کار را خراب کرده بود.
تا از استودیو بیرون آمد، سردبیر یقه اش را گرفت: خانم رکنی! شما دیگه چرا!؟
کلی معذرت خواست و بسیار خجالت کشید.
غلط خوانی هرگز در کارِ او نبود و برای همین، سردبیر زیاد شرمنده اش نکرد!!
می گوید: هنوز هم بعد از سالها آن لحظه ی دردناک را از یاد نبرده ام.
پرده هجدهم:
یکی از گاف های بامزه اش هم زمانی بود که کار گویندگی را تازه شروع کرده بود.
چون دانشجوی زبان انگلیسی بود، برنامه ای به او داده بودند که مسابقه ای بود و تعدادی دانش آموز در استودیو حضور داشتند.
قرار بود همه سوالها و جوابها به انگلیسی گفته شود.
در حین مسابقه، بچه ها پاسخی به سوال او که مجری بود دادند و او که هول شده بود، گفت: خیر!
اما تا فهمید اشتباه کرده، با دست زد به سرش و تند گفت: یس یس!!
بچه ها از خنده روده بُر شده بودند و مگر می شد جمع شان کرد.
خودِ او هم، خنده و خجالت را قاطی کرده بود.
اگر تهیه کننده به بچه ها تشر نمی زد، بعید نبود استودیو را پشتِ خر ببندند!!
پرده نوزدهم:
یک بار هم برنامه زنده ای را اجرا می کرد به نام “جُنگ علمی”.
در یکی از قسمت های این برنامه، میهمانی داشتند که دبیرکل مبارزه با مواد مخدر و دخانیات بود.
بحث درباره مضرّاتِ سیگار به اوج رسیده بود که ناگهان برق قطع شد.
استودیو و اتاق فرمان در تاریکیِ مطلق فرو رفت و تا برقِ اضطراری وصل شود، چند دقیقه ای طول می کشید؛ اما خطِ آنتن باز بود و برنامه ادامه داشت.
شنونده ها صدا را می شنیدند.
صدابردار برنامه که سیگاری بود، فندک زد تا همدیگر را ببینند.
تا او فندک زد، برقِ استودیو هم آمد.
میهمان برنامه که تا آن موقع داشت درباره مضرّات سیگار حرف می زد، ناخودآگاه گفت: بازم به سیگاری ها!
این حرفش رفت روی آنتن و همه ی آنهایی که در استودیو بودند، غافلگیر شدند.
گوینده ی برنامه که فاطمه رکنی بود، نمی دانست چه بگوید که قضیه را ماستمالی و توجیه کند.
شنونده هایی که تا آن لحظه مطالبی درباره مضرات سیگار شنیده بودند، با این حرفِ تاییدآمیزِ میهمانِ برنامه درباره ی سیگاری ها، چه فکری می کردند.
تناقضِ عجیبی بود.
تهیه کننده و سردبیر برنامه با پخش موسیقی به دادِ گوینده ی بیچاره که نمی دانست چه بگوید، رسیدند!!
پرده بیستم:
خواهرش به رحمت خدا رفته بود.
صبح تا شب، کارش گریه بود و به رادیو نمی رفت.
می دانست که پشتِ میکروفون نمی تواند خودش را نگهدارد و احساساتش را بِروز ندهد!
بعد از چند روز، تهیه کننده و سردبیر برنامه آمدند و او را با سلام و صلوات به رادیو بردند.
نتوانسته بود به آنها نه بگوید.
با آن که شرایط روحی خوبی نداشت، او را پشت میکروفون نشاندند تا برنامه را اجرا کند.
خیلی خودش را کنترل می کرد که گریه اش نگیرد، اما مگر می شد!!
خواهر نازنینش تازه فوت کرده بود و یادِ او، یک لحظه هم از خاطر، محو نمی شد.
سرانجام، راهی برای گریه اش پیدا کرد.
وقتی تهیه کننده، موسیقی می گذاشت و موقعِ استراحتِ موقتِ گوینده بود، آرام و بی صدا گریه می کرد و اشک می ریخت.
به محض این که آنتن باز می شد، خودش را جمع و جور می کرد و طوری که شنونده ها چیزی از سوگواری اش نفهمند، اجرای برنامه را ادامه می داد.
این، یکی از هنرهای گویندگی ست که از هر گوینده ای بر نمی آید.
پرده بیست و یکم:
یک پیام عجیب ( حاویِ اعترافی تعیین کننده، به مثابهِ نصیحتی تاریخی و روانشناسانه ) از جانب او برایم پیامک شد.
نوشته بود: حالا می دونم که خیلی جدی بودن تو کار هم خوب نیست!!
پرده بیست و دوم:
با کلمه ی “من” مخالف بود
و به سهم دیگران در تولید برنامه واقف بود.
بودن در رادیو را سعادت می دانست
و آن را جدا از زندگی نمی دانست.
پیچ و خَم های زیادی را پیموده بود
و مشکلات و سختی ها را آزموده بود.
زنی منضبط و شریف بود
و بی نیاز از تعریف بود.
اطلاعاتِ روان شناسی داشت
و با همه سرِ آشتی داشت.
همیشه به کنارگذاشتنِ پیشکسوتها معترض بود
و این مساله را در مصاحبه ها عارض بود.
خدا کند خانه نشین و محزون نشود
و رادیو از وجودش محروم نشود.
آمین یارب العالمین
محمدباقر رضایی
نویسنده ی برخی از برنامه های ادبیِ رادیو
به اشتراک بگذارید
https://voiceart.ir/fa/?p=59107
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.






