Friday, 29 March , 2024
امروز : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ - 20 رمضان 1445
شناسه خبر : 40533
  پرینتخانه » اخبار تاریخ انتشار : 21 فروردین 1402 - 14:34 |

دلنوشته ای برای مسعود اسکویی گوینده پیشکسوت رادیو

دلنوشته ای برای مسعود اسکویی گوینده پیشکسوت رادیو

مسعود پوراسکویی را که به مسعود اسکویی شهرت دارد، یکی از ستون های اصلیِ برنامه های ورزشی رادیو می دانند.

او اکنون با آن که بازنشسته شده همچنان گویندگی می کند و صدایش برای مخاطبان ورزشیِ رادیو، خاطره انگیز و پُرجاذبه است.
به گزارش هنرصدا، محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای، درباره بزرگان و پیشکسوتان رادیو، مطالب طنزی نوشته و در کتاب منتشر نشده ای با عنوان ” طنزنامه ی مشاهیر رادیو ” گِرد آورده است.
مطلب مربوط به مسعود اسکویی از همین کتاب، به مناسبت نزدیک شدن به سالروز تولد رادیو در ایران، از طرف محمدباقر رضایی در اختیار هنرصدا قرار گرفته که از نظرتان می گذرد:

طنزواره برای گوینده ای که بازنشستگی را به رسمیت نشناخت ( در ۶ پرده )

پرده اول :
آن مردِ ارزشی.
آن گوینده ی ورزشی.
آن پیشکسوتِ با مرام.
آن استادِ بیان و کلام.
آن که اوجِ تعهد و تربیت بود
و نامش مترادف با غیرت بود.
هیچ کس درباره اش نظرِ بد نداد
و خودش را در روبرو شدن با او، رد نداد.
پیشرفت او در رادیو، صعودی بود
و نامِ کاری اش مسعود اسکویی بود.
آنقدر در رادیو کار کرد تا خمیده شد
و سرانجام از مفاخرِ این رسانه ی حمیده شد.

پرده دوم :

هیچ گاه خودش را ذلیل نکرد
و اعتبارش را برای چِندرغاز، قلیل نکرد.
قدرش پیشِ همه جلیل بود
و برای رفاقت با دیگران پُر از دلیل بود.
مردی بود عادی
و به دور از مسایل مادی.
گوینده ای بی حاشیه
و گزارشگری بی داعیه.
انسانی آرام و نرمخو
و هنرمندی بی هیاهو.
چنان محجوب و سر به زیر بود،
که حضورش مثل حریر بود.
در آموزش، روشی سختگیرانه داشت
و در نمره دادن، روشی پدرانه داشت.
با اصطلاحات جدیدِ ورزشی آشنا بود
و به بیماریِ ” بیشتر دانستن ” مبتلا بود.
برای بسیاری از گویندگان جوان، مقتدا بود
و همیشه آنان را در کارشان راهنما بود.

پرده سوم :

عاشقی بود بی شیله پیله و، راست
و از عمرش برای اعتلای ورزش، کاست!
مردی ” تودار ” و باگذشت بود
و ذاتی و فطری، رادیو پرست بود.
سالها آسه آمد و آسه برگشت
و گاهی دلش برای بی توجهی به ورزش، شکست.
سوادِ گوینده برایش اهمیت داشت
و در این زمینه تا بخواهی همت داشت.
در پاگرفتنِ رادیو ورزش دخیل بود
و موقعیتش در گزارشگری، بی بدیل بود.
در گزارش های ورزشی اش اصالت داشت
و برای شادیِ طرفداران ورزش، رسالت داشت.
در مسابقات ورزشی چنان سهیم می شد،
که حالش گاهی به شدت وخیم می شد.

پرده چهارم :

یک روز توی تاکسی نشسته بود.
راننده دمِ چراغ قرمز نگه داشت.
یک تاکسی دیگر کنارشان ایستاد.
راننده آن تاکسی تا او را دید، شیشه را پایین کشید و داد زد: استاد سلام، خیلی مخلصیم، عاشقِ اون صداتیم!
اسکویی حال کرد.
به خودش بالید و دستش را به علامت تشکر تکان داد.
در همین لحظه چراغ سبز شد.
آن راننده دوباره داد زد: خدافظ آقای ارمنده!
اسکویی جا خورد.
حالش از این اشتباهِ فاحش گرفته شد.
آن راننده، او را با گزارشگر معروف” اکبر ارمنده ” اشتباه گرفته بود.

پرده پنجم :

از گزارشگر معروف ” محمدعلی اینانلو ” قبل از آن که مرحوم شود، پرسیدند: نظرِت راجع به اسکویی چیه؟
با لبخندی رندانه گفت: برام سخته که راجع به دایناسورها حرف بزنم، یکیش خودمم و اون یکی مسعود اسکویی! من و او، دایناسورهایی در حالِ انقراضیم! ولی مسعود خیلی چیزا به من یاد داده.

پرده ششم :

آدمی نپیچیده و باصفا بود
و از نظرِ نکته های بدیعِ ورزشی، خودکفا بود.
خصلتِ ” فرار از غم ” داشت
و اعتقاد به ” غنیمت شمردنِ دم ” داشت.
با دردهای زندگی خو  نمی کرد
و غم و غصه اش را ” رو ” نمی کرد.
برای بهتر شدن، تلاش می کرد
و رازهای موفقیتش را برای جوانها فاش می کرد.
متولد سال ۱۳۱۸ بود
و وقتی به رادیو تلویزیون آمد ۲۴ ساله بود.
یکی از اولین گزارشگران مسابقات تنیس و سوارکاری و اتومبیلرانی شد
و از همان زمان نبوغِ گزارشگری اش نمایان شد.
هنوز هم عشقِ رادیو در وجودش می جوشد
و اگر به او بگویند بازنشسته، می خروشد!
عمرش دراز
و صدایش همچنان دلنواز باد.
آمین یا رب العالمین

محمدباقر رضایی، نویسنده و فعال رسانه

به اشتراک بگذارید

*

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.